Wednesday, December 21, 2011

سانتاهای امروزی چی هدیه می خرند؟

برای هومن یک دستگاه Xbox 360 250GB Kinect خریدم. واقعا فوق العاده است. شخص جلوی تلویزیون می ایستد و با هر حرکتش، قهرمان بازی حرکت می کند. این تکنولوژی برای پاسخگویی به انتقادهایی که از بازیهای کامپیوتری و تاثیر بد آنها در تنبل و بی تحرک ساختن بچه ها ، ایجاد شده، است. بازیهای آن بسیار جذاب، متنوع ، سالم و دوست داشتنی است. یک ورزش کامل است. یکی از دوستانم که علاقه مند  بازیهای کامپیوتری است را آوردم منزل و شروع کرد به انجام بازیی که باید توپهایی را به سمت هدفی پرتاب کنی و نیاز به واکنش سریع بدنی دارد. تا شروع به بازی کرد، گفت: "این برای علیرضا حقیقی ، دروازه بان پرسپولیس خوبه، اگه این بازی را انجام می داد ، این همه گل نمی خورد".
از ویژگیهای دیگر این دستگاه ، کنترل با صدا است (به جای remote ). بازیهای قدیمی XBox نیز روی آن قابل اجراست و دو مدل 4GB و 250GB دارد. امکان عضویت آنلاین و مسابقه آنلاین هم وجود دارد. جدا از همه این امکانات تکنولوژی تشخیص حرکت اندامها و انطباق آنها با بازی شگفت انگیز است.
- جهت اطلاع دوستان ، قیمت دستگاه 250GB در Kmart ، با 3 مجموعه بازی رایگان 399 دلار و در Dick Smith سیصد و هفتاد و هشت دلار است. خوبی Kmart اینه که می تونی بازیهایش را عوض کنی. قیمت بازیهاش حدود 59 دلار است . اگر چه یک مقدار گرونه ولی از آن جاییکه همه اعضای خانواده می تونند بازی کنند و خیلی نشاط آور است، می ارزد. 
به قول ظریفی : "این هم از مقتضیات این روزگار است که حتی مسابقه ورزشی هم آنلاین شده است. "
 فیلم زیر را ببینید تا خودتان بهتر درباره امکانات و بازیهای این دستگاه قضاوت کنید:


عنوان این پست را پس می گیرم. این یکی بهتره: " بچه های امروزی چی از بابا سانتا هدیه می خواهند؟! "

Friday, December 16, 2011

شاید تو بتوانی شاد باشی اما من ...

همکار عزیز، دوست گرامی ، تو حق داری شاد باشی ، جشن سال نو است ، کریسمس است، اگر من هم جای تو بودم شاخ گوزن  بر سرم می گذاستم و مستانه راه می رفتم و از برنامه خود برای گذراندن تعطیلات صحبت می کردم. اما من حس عجیبی دارم. اخبار ناگواری که از ایران می رسد، عذابم می دهند. امروز دولت آمریکا مشغول اجرایی کردن راههای تحریم بانک مرکزی است و اوپک هم با افزایش 5 میلیون بشکه ای خود ، این خط و نشان را برای ایران کشید که کم کم باید فروش نفت را فراموش کنی واین یعنی فشار بیشتر بر خانواده ها و دوستان و یاران ما در ایران. از آنطرف هم اسراییل چپ و راست تهدید به حمله می کند و جامعه جهانی ، یکی یکی به صف معترضان و مخالفان ایران می پیوندند. راستش هیچ خوشحالی ندارم وقتی می بینم کم کم توان اقتصادی خانواده ها در ایران به قدری پایین آمده که خرید تخم مرغ هم برایشان سخت است و باید با تامل در موردش برخورد کنند.  من ذاتا آدم مثبت نگری هستم ولی مسئله خیلی جدی تر از این حرفهاست. دوستان عزیز خارج از کشور،  خانواده های شما در ایران چیزی به شما نمی گویند تا مبادا در غربت نگران نباشید ولی ابعاد فاجعه اقتصادی که در ایران در حال روی دادن است را بزودی خواهیم دید. من واقعا نگرانم ، بیش از هر زمان دیگری و واقعا نمی دانم چه باید بکنم. ریشه های ما هنوز در آن آب و خاک است.

بارون نمیاد اینجا، مرتضی، کاری از گروه کیوسک



Monday, December 12, 2011

کریسمس پارتی ، فضایی متاثر از فرهنگ کار در شرکتها


وقتی توسط یک کاریابی استخدام شده باشی و در شرکت دیگه ای کار کنی، این شانس رو داری که دو بار در کریسمس پارتی شرکت کنی ... گزارش کریسمس پارتی کاریابی رو قبلا نوشتم (چه خجالتی! ) ولی میهمانی شرکت خودمان فضایی کاملا متفاوت داشت. یک رستوران جمع و جور، آقایان و خانمها با لباس سنتی مخصوص این جشن، موزیک زنده، تقدیر از کارکنان برجسته، رقص و آواز و نوشیدنی در حد ترکیدن، ناهار و عکس یادگاری ... جای دوستان خالی. 



جالبترین قسمت زمانی بود که رئیس شرکت از کارمندان نمونه شرکت تقدیر کرد و بعد به همراه آنان به رقص و پایکوبی پرداخت.  واقعیت این است که اینجا همه جور آدمی پیدا می شود. ممکن است امسال در شرکتی کار کنی که  رئیس شرکت با سود سالیانه چند میلیون دلاری، بدون هیچ گونه خودشیفتگی ، با کارمندانش می رقصد و از آنها می خواهد که رقص محلی کشور خود را اجرا کنند و بابت کوچکترین پیشرفت و کار قابل ملاحظه، از تو تقدیر و تشکر کنند و از طرفی ممکن است (مثل سال گذشته من)، در شرکتی باشی که اغلب مجبور باشی تا ساعت 10 شب کار کنی و تازه رئیس شرکت طلبکار هم باشد که چرا کار پیش نمی رود و هزار و یک جور بهانه و دلخوری دیگه.
این قضایا نشاندهنده تفاوت بافت فرهنگی اینجاست.  شاید برای یک مهاجر تازه وارد اولین و مهمترین دغدغه پیدا کردن کار باشد ولی بعد می بینی که اگه فضای کار با روحیاتت متناسب نباشد، اینجا فرق زیادی با ایران نمی‌کند. (یادم افتاد که در محل کار سابقم در اتاق بازرگانی، دبیر اتاق هر وقت من رو می دید، داد و قال راه می انداخت که فلانی چرا کار نمی کنی؟ و بعد از اینکه من به استرالیا اومدم ، همیشه من را به عنوان چماق توی سرِ نفر جایگزین من می کوبید که تو باید شبیه فلانی کار کنی!) اینجا هم کم و بیش همین قضیه است، در شرکت قبلی من کار deploy  انجام می دادم و همیشه غرغر رئیس و مدیر پروژه بلند بود ولی بعد از رفتن من از آن شرکت مجبور شدند دو نفر را برای همان پست استخدام کنند که تازه اون دو نفر خرابکاریهایی انجام دادند که من اگر یک دهم آن را انجام می دادم، حتما اعدام می شدم.  
--
یکی از دوستان ایمیل زده بود و خواسته بود که درباره سطح درآمد در اینجا توصیح بدهم. راستش این سئوال خیلی کلی است. برای هر تخصص و کاری متفاوت است. و تازه سطح درآمد به نظر من آیتم مهمی در زندگی نیست، مهم اینه که اختلاف سطح درآمد و هزینه ها در زندگی چقدره؟ اینجا مهندسان کامپیوتر با تجربه، به طور خالص ماهیانه سطح دستمزدهای مختلفی دارند از 3800 دلار در ماه تا 8 هزار دلار (تخصصهای کمیاب و کاملا حرفه ای) ولی تجربه به من ثابت کرده که اینجا شما هر چقدر درآمد داشته باشی، تقریبا یک سومش را میدهی بابت اجاره خونه، یک سوم هزینه های واجب (مثل خورد و خوراک و قبض ها و رفت و آمد) و یک سوم آخرش هم بسته به روش و به قول اینها استایل زندگی ات دارد. یکی خرج تفریح می کند، یکی جمع میکند خونه بخره، یکی می ده بایت قسط وامهایی که گرفته و.... اگه دنبال یک نمونه دقیقتر هستید این پست را از کوروش بخوانید.

Friday, December 9, 2011

این فیلمها رایگانند چه با تخمه چه با پف فیل

نمی دونم باعث و بانیش کیه و هدفش چیه؟ نمی دونم مجوزش رو داره را داره یا نه؟ در مورد درست یا غلط بودن کارش هم هیچ بحثی ندارم ولی اگر می خواهید یک سری فیلمهای برجسته ایرانی مثل "جدایی نادر از سیمین" ، "زمانی برای مستی اسبها" و "آینه" را بصورت آنلاین ببینید سری به این سایت بزنید. (دانلود نمی شود کرد، فقط می توانید آنلاین ببینید)

Tuesday, December 6, 2011

جرایم اقتصادی که ACCC بر آن نظارت می کند

احتمالا شما با Fair Trading در استرالیا آشنا هستید که مرجع شکایات در مورد حقوق مشتری در بازار است ، اما علاوه بر آن سازمان دیگری به نام Australian Competition and Consumer Commission نیز وجود دارد که طبق قانون جدید طیف بیشتری از موارد مربوط به رقابت عادلانه شرکتها در محیط تجارت و رعایت حقوق مشتری را بررسی می نماید.
طبق قانون جدید، لازم الاجرا از 1 ژانویه 2011 ، شرکتها در تبلیغات، جلسات فروش و قراردادهای خود باید اصول صادقانه تجارت را رعایت کنند در غیر اینصورت با جرایم بسیار سنگین مالی مواجهه می‌شوند. چند نمونه از مثالهایی که شامل این قانون می شوند:


- اگر یک شرکت موبایل اقدام به فروش موبایل به شما کند، بدون اینکه در ناحیه شما آنتن‌دهی داشته‌باشد
- اگر یک بنگاه مسکن، تبلیغ خانه ای را بکند که اطلاعاتش واقعی نباشد، مثلا بگوید که رو به دریاست ولی واقعا اینطور نباشد و فقط نزدیک به دریا باشد.
- اگر یک جواهر فروش ، قیمت جواهری را اینطور اعلام کرده باشد: "قبلا 200 دلار ، الان 100 دلار" ، ولی هیچگاه قبل از این به قیمت 200 دلار نفروخته باشد
- اگر یک شرکت باربری طوری تبلیغ کند که تصور بیننده این باشد که کالا را با هواپیما حمل می کند ولی در واقع حمل بصورت جاده ای صورت گیرد
- فروش کالاها بصورت هرمی
- مجبور کردن مشتری به دریافت سرویسی از شرکت دیگری که احتمالا بابت آن پورسانت دریافت می‌شود (مثلا شما خانه ای می خرید و بنگاه مسکن به شما بگوید که باید از این شرکت ، بیمه ملک را بگیرید و ثابت شود که بابتش پورسانت می گیرد)
- شرکتی برای جذب نیرو امکان "کار از خانه" را بیان کرده باشد ولی واقعا نتواند کار در خانه را به شما بسپرد.
- معرفی یک کالا با قیمت خاصی ، در صورتی که این قیمت فقط مربوط به زمان خاص باشد و یا فقط تعداد محدودی از آن کالا موجود باشد.


و دهها مورد دیگر شبیه به این که شما بتوانید ثابت کنید که شرکتی که کالا یا خدماتی به شما فروخته است، صادقانه عمل نکرده است (چه در تبلیغات ، چه در قرارداد و چه در معرفی شفاهی )، همه جزء مواردی است که ACCC آن شرکت را به عنوان متخلف می شناسد و شما براحتی می توانید از آنها شکایت کنید.


من در مورد پروسه شکایت و دردسرهای آن چیزی نمی دانم ولی همینقدر می دانم که وکلای زیادی هستند که در صورتی که چنین مساله ای وجود داشته باشد، با شانس بسیار بالایی پرونده را می‌پذیرند و پیگیری می کنند.


برای دریافت اطلاعات بیشتر سایت ACCC را مطالعه نمایید.

Friday, December 2, 2011

چه خجالتی !!!





فرض کنید که به میهمانی کریسمس شرکت کاریابی ای که شما را استخدام کرده است، دعوت شده اید. فرض کنید چون همه دعوت شده ها در شرکتهای مختلفی کار می کنند، هیچ کدام را نمی شناسید. فرض کنید ناگهان شخصی که در کاریابی با شما مصاحبه کرده را می بینید و شروع به صحبت می کنید. فرض کنید شما بعنوان شخصی با زمینه اطلاعات قوی در زمینه آی تی استخدام شده اید و الان هم دارید کار تخصصی انجام می دهید. فرض کنید صحبتها از سلام واحوالپرسی و وضعیت هوا وکار گذشته و شخص دیگری (که او هم متخصص آی تی است ولی اصالتا انگلیسی زبان ) نیز به شما ملحق می شود. فرض کنید نمره آیلتس شما هفت است و هر فرصتی گیر می آورید ، پادکست انگلیسی گوش می دهید و فایلهای انگلیسی را زیر و رو می کنید و لغت حفظ می کنید. حالا فرض کنید در آن شلوغی میهمانی که همه در فضای کوچک یک بار فریاد می زنند تا صدای همدیگه رو بشنوند، فردی که در کاریابی کار می کند حدود 30 ثانیه جملاتی می گوید که شما چیزی شبیه به این می شنوید: " اَز فار اَز دِ کُمپانیز اِستارت دوینگ .... هَوینگ دِ سِیم سیچوویشن .. زومینگ آن دیس پِرپوس ..... " (راهنمایی : به جای نقطه چینها یک سری حروف نامربوط بگذارید مثل : فیگو تینو رینا مثت " ) و طرف در ادامه رو به شما کرده و می پرسد : "سُ واتس یور آی‌دیا اِباوت دیس، امیر؟ " حالا فرض کنید شما که بعضی وقتها صحبتهای عادی فارسی را هم متوجه نمی شوید و چند بار می پرسید، شوک زده می گویید: " پاردون ؟" و طرف همان جملات را می پرسد و این دفعه کافه کمی ساکت تر می شود و متوجه می شوید که خیر مشکل فقط شلوغی نیست و مشکل از سرعت زیاد گویش ، ناآشنایی با این اصطلاحات و هزار و یک کوفت دیگه است از جمله اینکه هیچ وقت شانس شرکت توی بحثهایی شبیه به این و حتی ساده تر را نداشته اید.


وای! چه خجالتی کشیدم! از فردا چی گوش بدم که کمی شبیه این حرف بزنه؟ یقه کی رو بگیرم بگم بابا یک مقدار درباره مسائلی مثل سیاست گذاریهای اقتصادی و تاثیر آنها در آی تی با من ببببببببحث کن که ببینم اصلا حرفی برای گفتن دارم یا نه و اگه دارم چطوری بیانش می کنم؟ چه خجالتی! چه خجالتی!

Monday, November 28, 2011

اورژانس بیمارستان : بدترین چیزی که در استرالیا دیده ام




جمعه گذشته پسرم تب کرده بود و با رسیدن تب به حدود 40 درجه ، مجبور شدم حدود ساعت 4 صبح به اورژانس بیمارستان هورنزبی مراجعه کنم. با مراجعه به قسمت Triage که در واقع همان پذیرش بیماران اورژانسی است، خانم پرستاری پسرم را ویزیت کرد و دارویی بصورت موقت بهش داد که پسرم به محض خوردن ، استفراغ کرد. تبش را اندازه گرفت و خوشبختانه کمی پایین تر آمده بود ولی همچنان داغ بود. خانم پرستار به ما گفت که باید در قسمت انتظار، منتظر بنشینید تا پزشک شما را ببیند. از ساعت 4:15 دقیقه تا ساعت 6 صبح در حالی که بچه تب داشت ، پشت درهای بسته اورژانس ، در قسمت انتظار،  منتظر دکتر ماندیم. سه بیمار دیگر هم منتظر بودند که یکی از آنها پس از مدتی آنجا را ترک کرد. 

پسرم آب خواست و من از پرستاری که پشت باجه پذیرش بود، آب خواستم. سرش را از پشت کامپیوترش بالا آورد و گفت: "من الان سرم شلوغه، ولی می تونید از ماشین ، آب بخرید." تعجب کردم ، اومدیم کسی این ساعت صبح، پول یا کارت همراهش نبود ، یعنی یک پرستارواقعا نمی تواند یا وقت ندارد یک لیوان آب به مریض بدهد؟"
تب ، پسرم را اذیت می کرد و این مقدار تاخیر برایم سئوال برانگیز بود، ساعت 6 رفتم از پرستار پرسیدم: "ببخشید ، چند نفر بیمار قبل از ما منتظر پزشک هستند؟ " 
- "متاسفانه نمی توانم به شما بگویم؟"
- "خب ، ما الان 2 ساعته که نشستیم، می شود بفرمایید چقدر دیگر باید منتظر بمانیم؟"
- "نه ، نمی توانم ، اینجا گاهی پیش می آید که تا 7 ساعت هم منتظر می مانند!"
- از بی خیالی پرستار و جوابهای غیر مسئولانه عصبانی شدم و پرسیدم: "مگر اینجا اورژانس نیست؟ مگر بالای این ساختمان ننوشته است : اورژانس؟" 
عصبانی شد و گفت : 
- " بله ، اینجا دپارتمان اورژانس است، ولی من نمی تونم بهت بگم که پشت این در چه خبره!؟ الان هم می تونی اینجا رو ترک کنی یا بری باز هم منتظر بمونی، ولی اگر باز هم اینجا بایستی به Security زنگ می زنم."
مات و مبهوت مونده بودم. باورم نمی شد که الان در استرالیا هستم. در فقیرترین و بی امکانات ترین اورژانسهای ایران هم چنین بی احترامی به همراه مریض نمی کنند. بت بزرگی که از "فرهنگ احترام در استرالیا" در ذهنم ساخته بودم ، خرد شد. خانم پرستار بی خیال نشسته بود و براحتی می توانست هر کاری بکند و من را با Security و پلیس مواجه کند. هیچ گونه بی احترامی یا اهانتی نکرده بودم و احساس کردم این پرستار فقط به خاطر اینکه من یک خارجی هستم ، به خودش اجازه چنین برخوردی به خود داده است. 
ساعت 6:30 پرستار دیگری آمد و ما را به داخل بخش برد. خوشحال شدیم که بالاخره دکترالان پسرم را معاینه می کند ولی این خوشحالی دوامی نیاورد. از ده دوازده تختی که اونجا بود نیمی خالی بود. حدود نیم ساعت دیگه روی تخت نشستیم و بعد از سئوال از پرستار دیگری ، متوجه شدیم که باید زمان نامعلومی را نیز اینجا منتظر باشیم! دو بار ازش خواهش کردیم که از پزشک خواهش کند سریعتر ما را ویزیت کند ولی بی فایده بود. گفت ما یک مورد حمله قلبی داشتیم که در اولویت است. با خودم فکر کردم که بازدهی یک پزشک در سه ساعت چقدر می تواند باشد و اصلا چرا باید یک بچه توسط همان پزشکی معالجه شود که به بیمار قلبی رسیدگی می کند. 
صبح شده بود و بیش از سه ساعت منتظر پزشک بودیم و بدون نتیجه. پسرم خسته بود و از نشستن روی تخت بیمارستان معذب بود و گریه می کرد. ماندن خیلی سخت شده بود ، دیگر نمی توانستم منتظر بمانم. تب پسرم کمی پایین تر آمده بود. تصمیم گرفتیم که برگردیم و در صورت بالارفتن تب، به بیمارستان خصوصی برویم. 
--
فردای آن روز با یکی از دوستانم در این مورد صحبت کردم و تازه فهمیدم که انتظار طولانی در اورژانسهای استرالیا بسیار ریشه دار است و حتی در وب سایت وزارت بهداشت آمده که 750 میلیون دلار برای کاهش زمان انتظار هزینه شده است ولی دریغ از هیچ بهبودی. دوستم تاکید کرد که چه کار خوبی کرده که با پرستار بحث را ادامه ندادی وگرنه دستگیرت می کردند و بعنوان سابقه رفتار مهاجمانه " Aggressive behavior " در پرونده پلیسی ات درج می شد! 
همین دوست در ادامه گفت: "برای اینها آمار مهم است، اگر کسی بتواند درد را تحمل کند، پس باید در انتظار بنشیند، ولی اگر امکان مرگ وجود داشته باشد، بلافاصله یک اکیپ حدود 20 نفری با تخصصهای مختلف در عرض کمتر از چند دقیقه بالای سر مریض آماده می شوند که آمار مرگ بالا نرود و این را بازدهی سیستم خود قلمداد می کنند!" " تازه برخورد با شما خوب بوده، من افراد زیادی را می شناسم که با مشکلات بسیار بدتر در اورژانس منتظر بوده اند و با بدترین نوع اهانت های پرستاران و کادر پزشکی آنجا مواجه بوده اند. برو از سایر ایرانیان بپرس تا بهت بگن! "


--

یعنی واقعا نمی دانم انزجار خود را از این سیستم چطور اعلام کنم. یعنی من هیچ تفاوتی بین شکنجه ای که در زندانهای ایران صحبتش می شود و اینکه یک بیمار را مجبور به تحمل درد کنی ، نمی بینم. و حتی پذیرش دلیل آن شکنجه برای من منطقی تر است تا اینکه ببینم که کادر پزشکی بیکار و بی‌خیال نشسته اند و اذیت شدن یک کودک را مشاهده می کنند. 



Monday, November 21, 2011

خوبیها و بدیهای ما به سمت ما باز می گردند

داستان از آنجا شروع شد که یک پسر کم سن و سال و دنیا ندیده ای به نام "مت" که به هر دلیل از جمله استعداد ذاتی و فراهم بودن زمینه رشد، در شرکت قبلی ما به عنوان "لیدر فنی" کار می کرد، با برخوردهای زشت خودش همه را می رنجاند و اگر کسی در پروژه اشتباهی می کرد با مسخره کردن طرف و گاها توهین، فضای زشتی را در شرکت بوجود آورده بود. همه همکاران سابق تا آنجا که می‌شد سعی می کردند دور و برش ظاهر نشوند و کلام به کلامش نشوند و متاسف بودند که چرا کسی که باید یار و یاور برنامه نویسان و کمک رسان آنها باشد، با فرار کردن از زیر بار مسئولیت، خودش را اینچنین برتر از بقیه می داند؟ 
روزگار گذشت و من و خیلی دوستان دیگر، آن شرکت را ترک کردیم. حالا از جمع 15 نفر کد نویس آن شرکت تنها 5 نفر باقی مانده‌اند. امروز خبردار شدم که مت به خاطر اشتباهی که در طراحی سایت مشتری داشته، باعث شده تا افراد زیادی از مشتری طلب جایزه کریسمس را کنند. مشتری نیز به دلیل حجم غیر طبیعی مطالبه کنندگان شاکی شده و پس از بررسی مشخص شده است که جناب "مت " ، بند را آب داده و گند بزرگی بالا آورده است. یاد کتابهای دبستانم افتادم : هر چه کنی کشت، همان بدروی ...

Friday, November 11, 2011

Remembrance Day


Remembrance Day روزی است که در استرالیا به یاد کشته شدگان جنگها (به خصوص جنگ جهانی اول)راس ساعت 11 صبح ، یک دقیقه سکوت می کنند. در این مراسم همه مردم فارغ از گرایشهای سیاسی و مذهبی، در همه جا از جمله کلاسها، محل کار و حتی در کلابها به احترام این افراد ،  دست از کار می کشند و سکوت می کنند. گل لاله قرمز نشان این روز است و بسیاری از استرالیائیها لباسهایی با طرح یا تصویر این گل می پوشند.در شرکتی که من کار می کنم نیز، همه افراد بدون استثنا در سالن اجتماعات جمع شدند و پس از پخش سرود ملی ، یک دقیقه سکوت کردند. جالب است که ما در ایران 8 سال جنگیدیم و هزاران شهید دادیم و یک هفته هم به نام دفاع مقدس داریم، اما آنقدر جناحهای سیاسی این مسئله را به نفع خود مصادره کرده اند که بسیاری از مردم و به خصوص نسل جوان ، اصلا با این داستان ارتباط برقرار نمی کنند و دریغ از حتی یک دقیقه سکوت !


Tuesday, October 25, 2011

شمارش معکوس تا 7 میلیارد نفر

طبق تخمین آمریکا، تا کمتر از 7 روز دیگر، جمعیت کره زمین به مرز 7 میلیارد نفر می رسد. سایت Worldometer شمارنده جمعیت کره زمین را نشان می دهد که در لحظه نوشتن این پست 6998731559 نفر است. در پایین سایت نقشه ای از نقاط پرجمعیت جهان قرار دارد که با رنگ قرمز تندتری مشخص شده اند. با یک دقت کوچیک متوجه می شوید که بیشتر جنگها، بدبختی ها و مشکلات بشر در همین نقاط قرار دارد. استرالیا اما، رنگ صورتی کم رنگی دارد که جای خوشحالی است، البته اگر این وضعیت است که من می بینم، برادران چینی با آوردن 4- 5 بچه بطور متوسط ، بزودی اینجا را نیز ارغوانی می کنند. از چینی ها که بگذریم، شمارشگر جالب دیگری نیز در سایت هست که تعداد بدنیا آمده ها و فوت شده ها را در امروز نشان می دهد و آدم به فکر فرو می رود که چه وقت یکی از آن شماره ها عدد من خواهد بود؟ براستی که زندگی کوتاه است و وای بر ما اگر قدر روزها و سالهای عمرمان را ندانیم. 

Tuesday, October 18, 2011

شعر خوانی با حضور ساسان قهرمانی

دیشب (دوشنبه 17 اکتبر 2011 ) جلسه شعرخوانی با حضور ساسان قهرمان در کانون فرهنگی اکنون (هورنزبی) برگزار شد. در این جلسه من و بچه های کانون اکنون (ناصر اطمینان، رها ظفر، ناصر دستیاری، ساناز مهندسی، خلیل دولتیار) به شعر خوانی پرداختیم و ساسان قهرمان نیز با حوصله و موشکافانه به نقد اشعار پرداخت. جلسه واقعا عالی و رویایی بود. فکر نمی کردم که ساسان قهرمان که بیشتر نویسنده است تا شاعر، اینقدر با ظرافت و سریع و رک، بتواند نظر بدهد. دوستانی که در ایران هستند، به دلیل مشکلات خودسانسوری و محدودیتی که در ایران گریبانگیر نویسنده هاست، شاید فکر چنین جلسه ای را هم نتوانند بکنند. واقعا لذت بردم از دیدگاههای تازه و مدرنش. در پایان نیز ساسان قهرمان کاری از خودش را خواند و همه را تحت تاثیر قرار داد. علاقه مندان به ادبیات فارسی می توانند در جلسه ای که روز چهارشنبه در کتابخانه ایرانیان سیدنی (در Harris Park ) برگزار می شود، شرکت کنند. تمرکز این جلسه بر داستان کوتاه می باشد. همچنین روز شنبه 22 اکتبر نیز جلسه پرده خوانی (نقالی) توسط ایشان برگزار می گردد. کسانی که می خواهند بیشتر با نظرات این هنرمند برجسته ایرانی آشنا شوند می توانند نسخه دیحیتالی کتاب "کافه رنسانس" ایشان را از این آدرس دریافت نمایند.

Monday, October 17, 2011

به یاد دنیس ریچی

مرگ و میر افتاده توی آی تی کارها. دنیس ریچی خالق زبان برنامه نویسی C و هسته سیستم عامل یونیکس نیز درگذشت. از لحاظ ارزش فنی، کاری که دنیس ریچی انجام داده، صدها برابر بزرگتر و ارزشمند تر از کار استیو جابز است ولی از آنجایی که خیلی در بازار تجاری کامپیوتر نبود، خبر فوتش کمتر در رسانه ها انعکاس یافت. در خدمتی که او به جهانیان کرد ، همین بس که بسیاری از نرم افزارها و سیستم عاملها به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم از زبان برنامه نویسی C استفاده کرده اند و یا دست کم الهام گرفته اند و اگر او نبود الان مطمئنا اینترنت و همین فیس بوک هنوز راه درازی تا کامپیوتر شخصی ما پیش رو داشتند. روحش شاد. 




Friday, October 7, 2011

استیو جابز

ما ایرانیان عادت کرده ایم، منتظریم یکی بمیرد و یا به زندان برود و با افتخار خبرش را در فیس بوک و دنیای مجازی، رد و بدل کنیم و از فردا روز از نو، روزی از نو. بی آنکه چیزی آموخته باشیم و تغییر یا تصمیمی جدید در زندگیمان گرفته باشیم. بله، امروز استیو جابز درگذشت و بزرگترین درسی که به ما داد، لابلای پستهای مختلف فیس بوک و عکس و لینکها گم شد: 
" به کاری که می کنید، عشق بورزید و اگر دیدید از کاری که می کنید، لذت نمی برید، به دنبال کار یا جایگاه مناسب خود باشید"

Tuesday, September 27, 2011

شب شاد کانون اکنون

قابل توجه ایرانیان مقیم سیدنی
جمعه سی ام ماه سپتامبر
و
آخرین جمعه هر ماه شب شاد کانون اکنون برپاست
با پرداخت مبلغ پنج دلار ورودی ( برای افراد زیرپانزده سال رایگان) در مهمانی شرکت نمایید
موسیقی زنده و چای و قهوه مهیاست
زمان: هفت و سی دقیقه عصر الی ده شب
مکان:کانون فرهنگی اکنون
۱۷ Muriel street corner of Burdett Hornsby
برنامه ها
خوشامد گویی و شرح فعالیتهای کانون
موزیک و رقص
آوازخوانی برای عزیزانی که صدای خوبی دارند
با حضور در این مهمانی در تداوم پیوند با هموطنان خود شریک باشیم

Friday, September 16, 2011

برنامه نقالی خوانی در سیدنی !


یکی از مسائلی که قبل از آمدن به استرالیا واقعا فکرش را هم نمی کردم که در اینجا بتوانم پیگیری کنم، فعالیت های ادبی، هنری بود. الان واقعا خوشحالم که می بینم در سیدنی گروههای مختلفی وجود دارند که هر کدام در زمینه ای مشغول هستند، از جمله : کارگاه نویسندگی سرکار خانم "پیرایه یغمایی"، باشگاه کتابخوانی کانون اکنون ، انجمن حکمت و فلسفه و دهها گروه کوچک و بزرگ دیگر که هنرمندان و کارشناسان خبره ای که ترک وطن کرده اند در آنها مشغول به فعالیت هستند و روح ادب و هنر فارسی را در این گوشه کره خاکی، زنده نگه داشته اند. یکی دیگر از این برنامه ها که با دعوت سازمان همیاری ایرانیان سیدنی از "ساسان قهرمان "، هنرمند و نقال سرشناس ایرانی صورت گرفته است،برنامه نقالی در روز 22 اکتبر توسط این هنرمند می باشد. برای شناخت این هنرمند کافی است سری به  یوتیوب بزنید. (مصاحبه با ساسان قهرمان

Thursday, August 25, 2011

انتقال ارز از استرالیا به ایران

یکی از مشکلات ایرانیان در سیدنی و از جمله خود من، انتقال ارز است که همیشه مجبور بودم با قیمتهای بسیار پایین دلار استرالیا را بفروشم و یکی دو روز هم منتظر دریافت پول در ایران باشم. اما به تازگی یک صرافی به نام MoneyMex در اینترنت پیدا کردم که قیمت آن دقیقا مثل بازار ایران است و اگر حساب شما از نوع سیبا ، سپهر یا بانک سامان باشد، درکمتر از یک ساعت پول در حساب مورد نظر شما در ایران خواهد بود. در ضمن در صفحه اول سایت می توانید با استفاده از محاسبه گر سایت ، مقدار دریافتی را به نرخ روز حساب کنید. مراحل کار هم بسیار ساده است و در سایت توضیح داده شده است. در ضمن صاحب صرافی (آقای مجید اصلی ) بسیار مقید و پیگیر می باشند.

دعا برای سلامتی استیو جابز

استیو جابز مدیر شرکت Apple برای رسیدگی به وضعیت سلامتی اش از سمت خود استعفا داد و آقای کوک بعنوان جانشین او در اپل فعالیت خواهد کرد. بلافاصله بعد از اعلام این خبر سهام اپل 5.6 درصد سقوط کرد. اما خارج از بحث سهام و اینکه چه کسی جانشین او می شود، به عقیده من ، خدماتی که اپل در دوران او در زمینه تلفن همراه به دنیا ارائه داد را باید از چشم خدماتی که در جهت رشد و اعتلای زندگی بشر بوده است ، نگاه کرد تا از دریچه مالی. برای استیو جابز که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می کند شمعی روشن کنیم و از خدا خواستار سلامتی اش باشیم. باور کنید انسانهایی مثل او در کره زمین بسیار کم هستند.
لینک خبر:
پی نوشت :

Tuesday, August 23, 2011

وظیفه من در این شرایط چیست؟

داشتم فکر می کردم چکار باید بکنم؟ در این شرایط بد مملکت وظیفه من چیست ؟ بین این همه خبر بد که از ایران می رسد، بین این همه آدم که فریاد زدند و کشته شدند یا به زندان رفتند. راستی جایگاه من کجاست؟ منی که علم سیاست را از رسانه ها یاد گرفتم . منی که با یک خبر رادیو فردا غمگین یا خوشحال می شوم و منی که همیشه شاهد مشکلات و مسائلی که برای جامعه مان وجود دارد ، بوده و هستم.. در این بین دوستی حرف جالبی زد. گفت: " می دانی چرا ما اینهمه در مملکتمان مشکل داریم ؟" گفتم "می دانم ولی می خواهم بدانم تو چه فکر می کنی؟ " گفت " مشکل ما اینجاست که اغلب مردم در این مملکت در جایگاه غیر تخصصی خودشان هستند. " گفتم : "خب ما هم که همه این را می دانیم ، کیست که نداند که مدیران فعلی مملکت ، این کاره نیستند." گفت: " نه ، فقط بحث مدیران نیست، این مشکل همه جامعه است.، اگر دقت کرده باشی از زمان شاه تا الان چند دوره تمام مدیران تمام ادارات و وزارتخانه ها عوض شده، ولی اوضاع باز هم به همان منوال است: " کمی فکر کردم ، دیدم بیراه هم نمی گوید. ادامه داد:" در یوگسلاوی سابق ، انگلستان پیشرفته ترین و ظریفترین سیستم جاسوسی را داشت ، می دانی چه طور؟ " گفتم :" نه " گفت : "برای وزیر کشور یک حساب در سوئیس باز کرده بودند . پول جاسوسی اش را به آن حساب می ریختند، ولی می دانی کار این وزیر جاسوس چه بود؟ " گفتم " نه " گفت : "افراد و مدیران را در سمتهای غیر تخصصی خودشان منصوب می کرد. مثلا یک مهندس عمران را می گذاشت رئیس تشکیلات نظامی ، یک پزشک را می گذاشت رئیس دادگستری و ... ، نتیجه این شد که بعد از چندسال یوگسلاوی پکید. هیچ کس هم نمی دانست مشکل از کجاست. کسی هم فکر نمی کرد که این مشکلات از کجا آب می خورد." کمی فکر کردم، دیدم راست می گوید. الان هم دقیقا همین سیستم در ایران وجود دارد و جالب تر اینکه منتقدان حکومت هم این روش را ناخودآگاه قبول دارند و رفتار می کنند. مثلا خود من ، مهندس کامپیوترم ولی مطالب سیاسی ، اجتماعی می نویسم و در سطح وسیع تر وقتی فکر کردم دیدم مثلا در ستادهای انتخاباتی موسوی و کروبی هم ، همه مهندس و دکتر بودند و کمتر کارشناس علوم سیاسی یا مدیریت به چشم می خورد. شما اگر تاریخچه فعالیتهای بزرگترین تشکلهای دانشجویی ایران ، که همیشه پرچمدار مبازره و منتقد حکومت بوده اند را نگاه کنی، می بینی که بیش از 95 درصد از آنها از دانشجویان فنی و مهندسی بوده اند. البته در این که دولت و مجموعه حکومت هم در پستهای غیر تخصصی خودشان هستند که شکی نیست ولی اگر ما مدعی هستیم که حرف حق را می زنیم و می پذیریم ، باید از خودمان شروع کنیم. و من از خودم می پرسم :" به عنوان یک مهندس کامپیوتر چه ارزش افزوده‌ای برای مملکت خودت داشته ای؟ " و لطفا شما هم این پرسش را از خود بپرسید. حالا می دانم جواب سئوال اولم چیست ؟ "در این شرایط بد مملکت وظیفه من چیست؟" به نظر من تنها کاری که می توانم انجام دهم ، کار تخصصی است. کار تخصصی هم برای من خیلی لذت بخش است. اگر از مجموعه اطلاعات و تجربیات فنی ام که هر روز ، سر کار، با آنها مواجه می شوم ، بنویسم، بزرگترین خدمت و حرکت تاثیر گذار را برای کشور و جامعه خود انجام داده ام . الان ایرانی های متخصص زیادی وجود دارد که اگر هر کدام ، هفته ای یک مقاله تخصصی در مورد کار و تخصص یا تجربیاتشان بنویسند، آنگاه یک حرکت بزرگ علمی ایجاد شده است. حرکتی که اگر نهادینه شود ، دیگر جایی برای حضور افراد غیر متخصص در سطوح بالاتر رشته و کار من وجود نخواهد داشت و آگاهی های زیادی در بین مردم ایجاد می کند. از دوستان خوب خودم در استرالیا که وبلاگ می نویسند ، خواهش می کنم که به جای پرداختن به مسائل جزئی و جواب های خاله زنکی به حرفهای این و آن ، وبلاگ فنی به زبان فارسی بنویسند. هر چقدر که می توانند ، حتی ماهی یک مقاله . باور کنید که این حرکت بزرگی است.

Friday, August 12, 2011

سرشماری می شی یا جریمه؟

شانزدهمین برنامه سرشماری استرالیا از 9 آگوست آغاز شده است . در این سرشماری شما باید فرم اطلاعات سرشماری را که شامل حدود 60 سئوال است را تکمیل و تحویل دهید . سرشماری بصورت آنلاین نیز امکان پذیر است ولی در صورتی که تا 28 آگوست 2011 اطلاعات خود را تحویل ندهید به ازای هر روز تاخیر، 110 دلار جریمه می شوید!!!
وب سایت سرشماری :
http://stream0.census.gov.au/eCensusWeb/welcome.jsp

Monday, August 8, 2011

بهار

زمستان کم کم از سیدنی بار می بندد و بهار با نشان دادن زیباترین گلهای خود لبخند می زند. عکسهایی از گلها در محله هورنزبی و نورمن هرست ، شنبه ششم آگوست 2011 : 

 





















Monday, August 1, 2011

دانلود فیلم "جدایی نادر از سیمین " ، کپی رایت و سایر قضایا !

دانلود فیلم "جدایی نادر از سیمین" هم حکایتی است برای خودش!  مدیران سایتها و صاحبان وبلاگها که از عطش موجود برای دانلود این فیلم مطلعند، با اضافه کردن یک مطلب و عکسهای آن باعث جذب بازدیدکنندگان زیادی می‌شوند که همه به امید دانلود فیلم وارد می شوند و دست خالی برمی گردند! (معمولا با این عبارات جالب مواجه می شوند:

یعنی فکر کردی لینک دانلود بهترین و با ارزش ترین فیلم دهه اخیر سینمای ایران رو میزار اینجا
آخ ، آخ ،
عیب نداره
حالا پاشو ، پاشو ، برو بجای یک بلیط دوتا بخر
یکی برای خودت یکی برای عیدی و هدیه به هر کسی دوست داری
آخه یکم هم خودمون باید فرهنگ سازی کنیم
)
و خب حتما هم فکر می‌کنند آخرِ فرهنگ سازی هستند!!! البته عده ای نیز این مسئله را به جنبش سبز ارتباط می دهند و می گویند که چون این فیلم مورد حمایت جنبش سبز است و نقطه مقابل فیلم "اخراجی های 3" است، و از آنجایی که اغلب "پایروت" های آنلاین (یعنی کسانی که فیلم ها را در اینترنت به رایگان به اشتراک می گذارند) طرفدار جنبش سبز هستند ، کمتر سایتی لینک دانلود آن را به اشتراک گذاشته است!!! 
 البته این هم یکی از عجایب و ویژگیهای منحصر به فرد جامعه و کشور ماست که فیلمی که بیشترین جوایز بین المللی را داشته ، بعد از 5 ماه از شروع اکرانش، از هیچ فروشگاهی در اینترنت یا غیر ازاینترنت نمی توان خریداری کرد. (گویا این فیلم در سینماهای فرانسه به نمایش درآمده که فروش خوبی هم داشته ولی تکلیف سایر کشورها چه می‌شود؟) به نظر من موج جدیدی که با درخواست عدم کپی سریال "قهوه تلخ" ایجاد شد و بسیاری از سایتهای ایرانی تحت تاثیر آن از قراردادن لینک دانلود خودداری کرده اند ، قابل تحسین است ولی به شرطی که راه مجاز خرید آن محیا باشد. ضمن اینکه ما اگر واقعا خواستار اجرای قانون کپی رایت هستیم (که من هم کاملا موافقم) باید پرسید  آیا فقط عوامل فیلم "جدایی نادر از سیمین " برای فیلم زحمت کشیده‌اند؟ یا عوامل بقیه فیلمها هم احتمالا زحماتی کشیده‌اند ولی اقبال یا اطلاعی از این حمایت نانوشته نداشته‌اند؟ آیا حق تالیف (حقوق بوجود آورنده، کپی رایت یا هر اسم دیگری که شما برایش می‌پسندید) فقط برای همین یک مورد باید رعایت شود یا مثلا همین سیستم عامل "ویندوز" که مثل نقل و نبات در ایران تکثیر می‌شود، نیز صاحب و خالقی داشته که احتمالا اصلا نمی دانسته جنبش سبز چی هست و باید براش چکار کرد؟ یک سئوال دیگر اینکه پوستر همین فیلم یا ادیت آن ، روی کدام کامپیوتر و با کدام نرم افزار انجام شده ؟(رجیستر شده بوده یا کپی؟) اگر روزی طرفداران مایکروسافت در یک اقدام انقلابی همه ویندوزهای تقلبی را غیر فعال کنند،چه؟ چطور است پایاپای عمل کنیم، هر چه ما کپی کرده‌ایم را پاک کنیم و هر چه آنها کپی کرده‌اند، نیز پاک شود!؟ یاد این ضرب المثل افتادم" مرگ خوبه ولی برای همسایه ". واقعا این ضرب‌المثلها ریشه در تفکراتی دارند که سالها در عمق باورهای فکری ما جای دارند.
همه ما می دانیم که فیلمهای سینمایی تولید شده در ایران به شدت تحت تاثیر مسائل سیاسی داخل کشور است اما جدای از همه این مسائل، ای کاش در بین این همه ایرانی توانمند مقیم خارج از کشور ، حداقل یک شخص یا شرکت پیدا می شد که فارق از دعواهای سیاسی موجود ، اقدام به فروش آنلاین محصولات و فیلمهای ایرانی می‌کرد و به صورت متقابل امکان خرید نرم افزار یا محصولات خارجی را نیز برای ایرانیان داخل کشور (خرید ریالی) فراهم می‌کرد. من مطمئنم که این یک بیزنس بسیار بزرگ و جذاب است و امیدوارم شاهد اجراشدن آن باشیم.

Monday, July 25, 2011

آزادی را ساده بخوان ، ترانه ای ساده برای آزادی

آزادی را ساده بخوان ، ترانه ای ساده برای آزادی
http://www.youtube.com/watch?v​=k76sVyPL8Hw

صداهای دوران کودکی

یادش به خیر ، فضای جنگ ،استرس های درس و مدرسه ، سریال اوشین ، واتو واتو و ...
اگه دلتون برای آهنگهای دوران بچگی تان تنگ شده ، سری به این سایت بزنید، تقریبا هر چیزی را که من یادم بود ، پیدا کردم.
http://www.soundsofmychildhood.com/

Sunday, July 24, 2011

از مقتضیات این روزگار

واقعیت این است که اگر بخواهی یک انسان امروزی باشی ، یعنی اخبار را از طریق سایتها و رادیوها دنبال کنی، خودت را در زمینه کاری ات بروز نگه داری ، آن هم با این روند رشد تکنولوژیهای جدید، مناسبات اجتماعی ات رو حفظ کنی و با دوست و آشنا رفت آمد داشته باشی، برای زن و بچه ات وقت بگذاری ، در فعالیتهای هنری ، ورزشی ، اجتماعی شرکت کنی ( مثلا گاهگاهی دو خط وبلاگ بنویسی !) ، زبان انگلیسی ات را تقویت کنی ، روزی حداقل 8 ساعت هم کار کنی و خلاصه کارهای روزمره ای که در این روزگار ناخواسته درگیرش هستی را انجام دهی ، باید به جای 24 ساعت شبانه روز ، حداقل 30 ساعت در شبانه روز زمان داشته باشی. اینجاست که مدیریت زمان ، مانند پتکی روی سرت می کوبد و به تو یاد آوری می کند که عزیز دل برادر، تو باید چیزهایی مثل نظم ، مدیریت زمان ، روانشناسی و خیلی چیزهای دیگر را قبل از این یاد می گرفتی نه الان که سی و خورده ای سال داری! 
اگر نگاهی به گذشته بیندازیم ، می بینیم که ما بچه های خودمان را از دوران بچگی ، به شرکت در کلاسهای مختلف (خط ، نقاشی ، موسیقی، ... ) ترغیب یا مجبور ! می کنیم اما هیچ وقت به آنها نظم و مدیریت یاد نمی دهیم. می پرسید چرا ؟ چون خودمان هم در همین شرایط رشد کرده ایم ،در همین سیستم دیمی که سالهاست وجود دارد، در نظامی که بیشتر روی آموزشهای دینی یا علوم پایه (ریاضی ، فیزیک ) تاکید داشته تا مهارتهای فکری و انسانی، و این در مرور زمان مشکلات زیادی را برایمان بوجود آورده است . مشکلاتی که گاه با کمک و یاری دوست یا بزرگتری حل می شود و گاه نیز باقی می ماند و هیچ گاه حل نمی شوند و از ما چهره متفاوتی در موقعیتهای متفاوت می سازد.
خلاصه اینکه اگر چه مهاجرت زمینه های جدیدی برای رشد و فعالیت ما فراهم کرده و ما هم در این سیستم خواه نا خواه به جلو می رویم ولی رفتارهایی که باید از بچگی ملکه ذهن ما می شده ، نشده و به سختی می توان این الگوهای ذهنی را عوض کرد. حال باید دید بچه های ما که در فضای آموزشی متفاوتی رشد می کنند ، این مشکلات را خواهند داشت یا نه ؟ راستی مشکلات آینده این نسل چیست؟

Thursday, July 7, 2011

برتری

داشت کارتن ها و کلی خرت و پرت دیگه را با زحمت جابجا می کرد ، به موهای سفیدش می اومد که حدود پنجاه و چهار ، پنج سال داشته باشه . شرکت ما مشغول تغییر دکورلاسیون و یک سری جابجایی های دیگه بود و به عنوان نیروی خدماتی ،طبیعتا مدت زیادی اینجا نمی موند ، لهجه استرالیایی اش کاملا معلوم بود و داشت بزحمت دیوار پیش ساخته ای را حمل می کرد و هر بار بخاطر مزاحمتی که ایجاد می کرد، عذر خواهی می کرد. بعد از چند ساعت کار ، لحظه ای ایستاد تا عرقش را پاک کنه و نفسی تازه کند. سعی کردم با لبخندی بهش خسته نباشید بگم و اون هم در جواب لبخندی زد. حس خوبی داشتم و از اینکه اون با این سن، شرافتمندانه در مملکت خودش کار می کنه احساس خوبی داشتم. نمی دونم چرا یادم افتاد به کارگرهای افغانیی که در ایران کار می کردند. با این که معمولا همه می دونستند که بیشتر از کارگرهای ایرانی کار می کنند ، باز هم همیشه مورد کم لطفی هموطنانمان قرار می گرفتند، به خودم گفتم که واقعا اگر یک روزی در ایران مثلا یک افغانی در یک پست مهندسی قرار بگیره و یک ایرانی در سن این آقا، زیر پاش رو تمیز کنه ، اونوقته که رگ غیرتمون حتما باد کنه و هر جوری که شده شروع می کنیم به ابراز ناراحتی و در این باب که جوانهای خودمون بیکارند و چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است و ... ، افاضات مفصلی بیان می کنیم. البته اشتباه نشه ، من نمی خوام بگم که مشکل بیکاری در کشور ما وجود نداره ، فقط می خواهم بگم که در طی سالهای گذشته ما به دلیل نگاه نژاد پرستانه و حس خود برتر بینی تاریخی که در وجودمان ریشه کرده ، باعث شدیم که موقعیتهای شغلی بسیار پائین تر از لیاقتشان برای سایر مهاجران ، بوجود بیاید (مثلا من یک افغانی دارای دو مدرک مهندسی دیدم که در ایران نگهبان ویلا شده بود )
متاسفانه این دید برتری طلبی  تا جایی در عمق وجود ما ریشه کرده که حتی برای سایر اقوام مملکت خودمان نیز احترامی قائل نیستیم و بسیار دیده و شنیده می شود که برای تحقیر یک نفر می گوییم : ولش کن ، فلانی آخرش لره ، یا ترکه و ... و این جای تامل بسیار دارد ....

Sunday, June 19, 2011

چند تصویر از ایران

شاید یک سفر دو هفته ای زمان خوبی برای قضاوت درباره آنچه در ایران می گذرد نباشد ، ولی برای من و تویی که سالها در ایران زندگی کرده ایم این لحظات معنی کاملا دقیقی دارند :
- بگذارید با این خبر خوب شروع کنم که در ایران سیم کارت تلفن همراه ارزان شده و شما براحتی می توانید با ارائه کارت ملی یک سیم کارت 10 هزارتومانی همراه اول یا ایرانسل بخرید (البته نرخ مکالمه یک و نیم برابر سیم کارتهای ثابت است )
- دم در خروجی فرودگاه سربازی نشسته با یک مانیتور پر از عکسهای اشخاصی که باید به محض ورود بازداشت شوند !
- اتوبان تهران - قم : هوا به شدت آلوده و پر از ذرات گرد و غبار ( گرد ریزه ) است ، گویا در برخی شهرهای جنوبی مثل اهواز و آبادان وضعیت بسیار بدتر است . در تهران هم وضعیت چندان خوب نیست بطوریکه در مسابقه فوتبال پرسپولیس - ملوان بزحمت می شد توپ را دید.
- باور نکردنی است ، بسیاری از اجناس نسبت به پارسال که ما از ایران به استرالیا مهاجرت کرده ایم ، دو برابر شده است . نه تنها قیمت حاملهای انرژی گران شده بلکه قیمت تمامی سرویسهای خدماتی هم همینطور. . من مات و مبهوت مانده ام که مثلا کارمزد بانک برای بیمه حواله یا وام چه ربطی به حاملهای انرژی دارد؟! که چند برابر شده اند؟
- حمله یک گروه از اراذل و اوباش به یک باغ (ویلای) خصوصی در خمینی شهر و تجاوز به دختران و زنان آنان ، ترس ، وحشت و انزجار عمومی در جامعه ایجاد کرده است . محسنی اژه ای ، دادستان کشور ، هم گفت که چون اینها پوشش مناسبی نداشته اند ، تقصیر خوشان بوده که بهشان تجاوز شده. با این اوصاف اگر خانمی در اتاق خانه خود پوشش مناسبی نداشت و بهش تجاوز شد ، تقصیر خودش است ( به تفسیر آقای اژه ای )
- دوستی می گفت : تو فکر می کنی که این اولین باری است که این اتفاق می افتد ؟ در سال دهها مورد از این اتفاقات می افتد ولی مردم از ترس آبروی خود ، جرات اعتراض یا پیگیری را ندارند ( و البته مصداق حرفش هم بلافاصله آمد - تجاوز گروهی به یک زن در کاشمر ) دوست دیگه ای می گفت : وقتی در اسلام تجاوز به غیر مسلمان حلال است ، باید انتظار چنین مسائلی را داشت ( توضیح اینکه افراد مورد تعرض در این باغ از ارامنه بوده اند )
- مستراح ایرانی هم عالمی دارد برای خودش
- تقریبا هیچ خانواده جوانی را نمی توانی پیدا کنی که دنبال راهی برای خروج از ایران نباشند و همه تقریبا سئوالات تکراری می پرسند: چطوری می تونیم بریم بیرون ؟ اوضاع کار ؟ ....
- نمی دونم قیافه ام تغییر کرده یا نوع حرف زدنم ؟ ولی مسئول داروخانه می فهمه که ما خارج از ایران زندگی می کنیم و حاضر نیست پول دارو را بگیره! خواستم بگم بابا ، قربونت ، من تا پارسال همینجا بودم و مطمئن باش که هیچ خیری از من به تو نمی رسد ؛ تو اگه اینقدر آدم خوبی هستی ، لطفا به بقیه هموطنان هم همینقدر احترام بگذار ، ممکنه اونها هم سال دیگه اینجا نباشند (:
- لطف و صفای دوستان تمومی نداره ، صبحونه به یاد موندنی با چایی دم کرده روی آتیش و یک دنیا خاطره
- وضعیت مالی مردم عادی پکیده ، قدرت خرید پایین اومده و باعث می شه که فقط چیزهای خیلی ضروری خریداری بشه . خیلی ها توان خرید میوه ندارند و یا مقدار بسیار کمی می خرند
- یه دسته از اونهایی که وضعشان بهتره ، دست دولت رو خونده اند و هر وقت دولت اعلام می کنه که کالایی بصورت فراوان توزیع می شه ، تمام سرمایه خود را صرف خرید آن می کنند ، چون می دونند که چند روز دیگه گرون می شه و سود خوبی می کنند . از این روز مثلا با اعلام عرضه نامحدود سکه ، خیلی ها یک شبه پولدار شدند ، چون صدها سکه خریده بودند و دو روز بعد سکه 30 هزارتومان گرون شده بود
- روزی که به ایران رفتم دلار استرالیا را 1260 فروختم ولی دو هفته بعد که می خواستم برگردم ، قیمتش 1300 بود !!! پارسال که به استرالیا اومدم دلار را 900 تومان خریدم ولی الان 1320 تومان است ، این فقط یک معنی دارد: پول ایران نیمی از ارزش خود را از دست داده و این خدمتی است یه مردم از طرف جمهوری اسلامی
- گشت ارشاد به خانمم برای کوتاه بودن مانتواش گیر داد و خلاصه اگه ما از خارج ! نیومده بودیم ، باید کلی جریمه می دادیم ولی با یک تذکر کتبی به خیر گذشت . دوستی می گفت : جریمه دوچرخه سواری بانوان در معرض عام 5 میلیون تومان شده است !!! البته من هیچ منبع رسمی برای آن پیدا نکردم . در ضمن اگر خانمی عینکش را روی سرش هم بگذارد ، جریمه می شود ، چکمه و مانتو کوتاه هم که تکلیفش از دو سال قبل معلوم بود
- پذیرایی پرواز ایران ایر از همه پروازهای دیگه بهتره ، شاید چون ذائقه ما غذای ایرانی را ییشتر می پسنده ، البته خبری از آبجو و شراب نیست !!!



- سیدنی ، هورنزبی و لذت تنفس هوای پاک

Tuesday, May 24, 2011

پاییز

اینجا در پاییز بعضی از درختها برگهاشون می ریزه ولی بعضی دیگه تازه اول گل دادنشونه! فرصت نشد عکسهای زیادی بگیرم ولی همین چند را تقدیم می کنم: 








Thursday, April 28, 2011

ارزش زندگی

امروز در سازمان همیاری ایرانیان مراسم ترحیمی برای یادبود درگذشتگان حادثه کشتی غرق شده در جزیره کریسمس  در دسامبر گذشته بود. من که برای کاری به سازمان همیاری مراجعه کرده بودم ، تصمیم گرفتم که دقایقی جهت ادای احترام در مراسم شرکت کنم . واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم ، جوانی که هم سن و سال خودم بود ، همسر و کودک سه ماه اش را در برخورد کشتی با صخره ها از دست داده بود ، جوان دیگری برادر و زن برادرش را از دست داده بود و بچه برادرش زنده مانده بود ، یکی دیگه مادرش را از دست داده بود و .. خلاصه غوغایی بود ، 47 نفر ایرانی کشته شده بودند و همه را تحت تاثیر قرارداده بود . یکی از دوستان می گفت که اینها به طمع زندگی بهتر سوار لنج شده اند ، زندگیی که چیز زیادی ازش نمی دونستند. نمی دونم چی بگم ، فقط از هموطنان عزیز خواهش کنم که درسته که اینجا زیباییهای و مزایای زیادی داره ولی ارزش جان انسان را ندارد ، این یک مسئله خیلی ساده و منطقی است ، هر چقدر هم شرایط در ایران سخت باشه ، نباید از این ریسکها کرد 

Wednesday, April 27, 2011

جشن شاد کانون اکنون


قابل توجه ایرانیان مقیم سیدنی
آخرین پنجشنبه هر ماه جشن شاد کانون فرهنگی اکنون برپاست.
شما می توانید با پرداخت مبلغ پنج دلار ورودی ( برای افراد زیرپانزده سال رایگان) در مهمانی شرکت نمایند. موسیقی زنده، چای و قهوه مهیاست.
زمان: پنجشنبه بیست وهشتم آپریل از ساعت شش و سی دقیقه الی نه و سی دقیقه شب
17 Muriel street corner of Burdett Hornsby
برنامه ها:
خوشامد گویی و شرح فعالیتهای کانون
سرگرمی برای کودکان
موزیک و رقص

Sunday, April 24, 2011

Scotland Island

گاهی وقتها نمی دونی چی بنویسی که حق مطلب رو ادا کنه ، بگی خیلی خوشگل بود ، بگی بی نظیر بود ، بگی بهشت بود ؟! ... نمی‌دونم ، فقط می تونم بگم که با این دوربینهایی که ما داریم ، نمی شه اون چیزی که هست رو نشون داد ، باید خودت اونجا باشی تا ببینی ، حسش کنی ، بفهمیش. هر گوشه اییش مثل یه پوستره ، مثل اونایی که وقتی توی ایران بودیم ، می دیدم و می گفتیم اینها خارجه !!! راستش خدا برای مردم این سرزمین سنگ تموم گذاشته و خدا را شکر که ما اینجاییم. تصاویر Scotland Island را ببینید و خود قضاوت کنید.