Monday, July 25, 2011

آزادی را ساده بخوان ، ترانه ای ساده برای آزادی

آزادی را ساده بخوان ، ترانه ای ساده برای آزادی
http://www.youtube.com/watch?v​=k76sVyPL8Hw

صداهای دوران کودکی

یادش به خیر ، فضای جنگ ،استرس های درس و مدرسه ، سریال اوشین ، واتو واتو و ...
اگه دلتون برای آهنگهای دوران بچگی تان تنگ شده ، سری به این سایت بزنید، تقریبا هر چیزی را که من یادم بود ، پیدا کردم.
http://www.soundsofmychildhood.com/

Sunday, July 24, 2011

از مقتضیات این روزگار

واقعیت این است که اگر بخواهی یک انسان امروزی باشی ، یعنی اخبار را از طریق سایتها و رادیوها دنبال کنی، خودت را در زمینه کاری ات بروز نگه داری ، آن هم با این روند رشد تکنولوژیهای جدید، مناسبات اجتماعی ات رو حفظ کنی و با دوست و آشنا رفت آمد داشته باشی، برای زن و بچه ات وقت بگذاری ، در فعالیتهای هنری ، ورزشی ، اجتماعی شرکت کنی ( مثلا گاهگاهی دو خط وبلاگ بنویسی !) ، زبان انگلیسی ات را تقویت کنی ، روزی حداقل 8 ساعت هم کار کنی و خلاصه کارهای روزمره ای که در این روزگار ناخواسته درگیرش هستی را انجام دهی ، باید به جای 24 ساعت شبانه روز ، حداقل 30 ساعت در شبانه روز زمان داشته باشی. اینجاست که مدیریت زمان ، مانند پتکی روی سرت می کوبد و به تو یاد آوری می کند که عزیز دل برادر، تو باید چیزهایی مثل نظم ، مدیریت زمان ، روانشناسی و خیلی چیزهای دیگر را قبل از این یاد می گرفتی نه الان که سی و خورده ای سال داری! 
اگر نگاهی به گذشته بیندازیم ، می بینیم که ما بچه های خودمان را از دوران بچگی ، به شرکت در کلاسهای مختلف (خط ، نقاشی ، موسیقی، ... ) ترغیب یا مجبور ! می کنیم اما هیچ وقت به آنها نظم و مدیریت یاد نمی دهیم. می پرسید چرا ؟ چون خودمان هم در همین شرایط رشد کرده ایم ،در همین سیستم دیمی که سالهاست وجود دارد، در نظامی که بیشتر روی آموزشهای دینی یا علوم پایه (ریاضی ، فیزیک ) تاکید داشته تا مهارتهای فکری و انسانی، و این در مرور زمان مشکلات زیادی را برایمان بوجود آورده است . مشکلاتی که گاه با کمک و یاری دوست یا بزرگتری حل می شود و گاه نیز باقی می ماند و هیچ گاه حل نمی شوند و از ما چهره متفاوتی در موقعیتهای متفاوت می سازد.
خلاصه اینکه اگر چه مهاجرت زمینه های جدیدی برای رشد و فعالیت ما فراهم کرده و ما هم در این سیستم خواه نا خواه به جلو می رویم ولی رفتارهایی که باید از بچگی ملکه ذهن ما می شده ، نشده و به سختی می توان این الگوهای ذهنی را عوض کرد. حال باید دید بچه های ما که در فضای آموزشی متفاوتی رشد می کنند ، این مشکلات را خواهند داشت یا نه ؟ راستی مشکلات آینده این نسل چیست؟

Thursday, July 7, 2011

برتری

داشت کارتن ها و کلی خرت و پرت دیگه را با زحمت جابجا می کرد ، به موهای سفیدش می اومد که حدود پنجاه و چهار ، پنج سال داشته باشه . شرکت ما مشغول تغییر دکورلاسیون و یک سری جابجایی های دیگه بود و به عنوان نیروی خدماتی ،طبیعتا مدت زیادی اینجا نمی موند ، لهجه استرالیایی اش کاملا معلوم بود و داشت بزحمت دیوار پیش ساخته ای را حمل می کرد و هر بار بخاطر مزاحمتی که ایجاد می کرد، عذر خواهی می کرد. بعد از چند ساعت کار ، لحظه ای ایستاد تا عرقش را پاک کنه و نفسی تازه کند. سعی کردم با لبخندی بهش خسته نباشید بگم و اون هم در جواب لبخندی زد. حس خوبی داشتم و از اینکه اون با این سن، شرافتمندانه در مملکت خودش کار می کنه احساس خوبی داشتم. نمی دونم چرا یادم افتاد به کارگرهای افغانیی که در ایران کار می کردند. با این که معمولا همه می دونستند که بیشتر از کارگرهای ایرانی کار می کنند ، باز هم همیشه مورد کم لطفی هموطنانمان قرار می گرفتند، به خودم گفتم که واقعا اگر یک روزی در ایران مثلا یک افغانی در یک پست مهندسی قرار بگیره و یک ایرانی در سن این آقا، زیر پاش رو تمیز کنه ، اونوقته که رگ غیرتمون حتما باد کنه و هر جوری که شده شروع می کنیم به ابراز ناراحتی و در این باب که جوانهای خودمون بیکارند و چراغی که به منزل رواست به مسجد حرام است و ... ، افاضات مفصلی بیان می کنیم. البته اشتباه نشه ، من نمی خوام بگم که مشکل بیکاری در کشور ما وجود نداره ، فقط می خواهم بگم که در طی سالهای گذشته ما به دلیل نگاه نژاد پرستانه و حس خود برتر بینی تاریخی که در وجودمان ریشه کرده ، باعث شدیم که موقعیتهای شغلی بسیار پائین تر از لیاقتشان برای سایر مهاجران ، بوجود بیاید (مثلا من یک افغانی دارای دو مدرک مهندسی دیدم که در ایران نگهبان ویلا شده بود )
متاسفانه این دید برتری طلبی  تا جایی در عمق وجود ما ریشه کرده که حتی برای سایر اقوام مملکت خودمان نیز احترامی قائل نیستیم و بسیار دیده و شنیده می شود که برای تحقیر یک نفر می گوییم : ولش کن ، فلانی آخرش لره ، یا ترکه و ... و این جای تامل بسیار دارد ....