Monday, November 28, 2011

اورژانس بیمارستان : بدترین چیزی که در استرالیا دیده ام




جمعه گذشته پسرم تب کرده بود و با رسیدن تب به حدود 40 درجه ، مجبور شدم حدود ساعت 4 صبح به اورژانس بیمارستان هورنزبی مراجعه کنم. با مراجعه به قسمت Triage که در واقع همان پذیرش بیماران اورژانسی است، خانم پرستاری پسرم را ویزیت کرد و دارویی بصورت موقت بهش داد که پسرم به محض خوردن ، استفراغ کرد. تبش را اندازه گرفت و خوشبختانه کمی پایین تر آمده بود ولی همچنان داغ بود. خانم پرستار به ما گفت که باید در قسمت انتظار، منتظر بنشینید تا پزشک شما را ببیند. از ساعت 4:15 دقیقه تا ساعت 6 صبح در حالی که بچه تب داشت ، پشت درهای بسته اورژانس ، در قسمت انتظار،  منتظر دکتر ماندیم. سه بیمار دیگر هم منتظر بودند که یکی از آنها پس از مدتی آنجا را ترک کرد. 

پسرم آب خواست و من از پرستاری که پشت باجه پذیرش بود، آب خواستم. سرش را از پشت کامپیوترش بالا آورد و گفت: "من الان سرم شلوغه، ولی می تونید از ماشین ، آب بخرید." تعجب کردم ، اومدیم کسی این ساعت صبح، پول یا کارت همراهش نبود ، یعنی یک پرستارواقعا نمی تواند یا وقت ندارد یک لیوان آب به مریض بدهد؟"
تب ، پسرم را اذیت می کرد و این مقدار تاخیر برایم سئوال برانگیز بود، ساعت 6 رفتم از پرستار پرسیدم: "ببخشید ، چند نفر بیمار قبل از ما منتظر پزشک هستند؟ " 
- "متاسفانه نمی توانم به شما بگویم؟"
- "خب ، ما الان 2 ساعته که نشستیم، می شود بفرمایید چقدر دیگر باید منتظر بمانیم؟"
- "نه ، نمی توانم ، اینجا گاهی پیش می آید که تا 7 ساعت هم منتظر می مانند!"
- از بی خیالی پرستار و جوابهای غیر مسئولانه عصبانی شدم و پرسیدم: "مگر اینجا اورژانس نیست؟ مگر بالای این ساختمان ننوشته است : اورژانس؟" 
عصبانی شد و گفت : 
- " بله ، اینجا دپارتمان اورژانس است، ولی من نمی تونم بهت بگم که پشت این در چه خبره!؟ الان هم می تونی اینجا رو ترک کنی یا بری باز هم منتظر بمونی، ولی اگر باز هم اینجا بایستی به Security زنگ می زنم."
مات و مبهوت مونده بودم. باورم نمی شد که الان در استرالیا هستم. در فقیرترین و بی امکانات ترین اورژانسهای ایران هم چنین بی احترامی به همراه مریض نمی کنند. بت بزرگی که از "فرهنگ احترام در استرالیا" در ذهنم ساخته بودم ، خرد شد. خانم پرستار بی خیال نشسته بود و براحتی می توانست هر کاری بکند و من را با Security و پلیس مواجه کند. هیچ گونه بی احترامی یا اهانتی نکرده بودم و احساس کردم این پرستار فقط به خاطر اینکه من یک خارجی هستم ، به خودش اجازه چنین برخوردی به خود داده است. 
ساعت 6:30 پرستار دیگری آمد و ما را به داخل بخش برد. خوشحال شدیم که بالاخره دکترالان پسرم را معاینه می کند ولی این خوشحالی دوامی نیاورد. از ده دوازده تختی که اونجا بود نیمی خالی بود. حدود نیم ساعت دیگه روی تخت نشستیم و بعد از سئوال از پرستار دیگری ، متوجه شدیم که باید زمان نامعلومی را نیز اینجا منتظر باشیم! دو بار ازش خواهش کردیم که از پزشک خواهش کند سریعتر ما را ویزیت کند ولی بی فایده بود. گفت ما یک مورد حمله قلبی داشتیم که در اولویت است. با خودم فکر کردم که بازدهی یک پزشک در سه ساعت چقدر می تواند باشد و اصلا چرا باید یک بچه توسط همان پزشکی معالجه شود که به بیمار قلبی رسیدگی می کند. 
صبح شده بود و بیش از سه ساعت منتظر پزشک بودیم و بدون نتیجه. پسرم خسته بود و از نشستن روی تخت بیمارستان معذب بود و گریه می کرد. ماندن خیلی سخت شده بود ، دیگر نمی توانستم منتظر بمانم. تب پسرم کمی پایین تر آمده بود. تصمیم گرفتیم که برگردیم و در صورت بالارفتن تب، به بیمارستان خصوصی برویم. 
--
فردای آن روز با یکی از دوستانم در این مورد صحبت کردم و تازه فهمیدم که انتظار طولانی در اورژانسهای استرالیا بسیار ریشه دار است و حتی در وب سایت وزارت بهداشت آمده که 750 میلیون دلار برای کاهش زمان انتظار هزینه شده است ولی دریغ از هیچ بهبودی. دوستم تاکید کرد که چه کار خوبی کرده که با پرستار بحث را ادامه ندادی وگرنه دستگیرت می کردند و بعنوان سابقه رفتار مهاجمانه " Aggressive behavior " در پرونده پلیسی ات درج می شد! 
همین دوست در ادامه گفت: "برای اینها آمار مهم است، اگر کسی بتواند درد را تحمل کند، پس باید در انتظار بنشیند، ولی اگر امکان مرگ وجود داشته باشد، بلافاصله یک اکیپ حدود 20 نفری با تخصصهای مختلف در عرض کمتر از چند دقیقه بالای سر مریض آماده می شوند که آمار مرگ بالا نرود و این را بازدهی سیستم خود قلمداد می کنند!" " تازه برخورد با شما خوب بوده، من افراد زیادی را می شناسم که با مشکلات بسیار بدتر در اورژانس منتظر بوده اند و با بدترین نوع اهانت های پرستاران و کادر پزشکی آنجا مواجه بوده اند. برو از سایر ایرانیان بپرس تا بهت بگن! "


--

یعنی واقعا نمی دانم انزجار خود را از این سیستم چطور اعلام کنم. یعنی من هیچ تفاوتی بین شکنجه ای که در زندانهای ایران صحبتش می شود و اینکه یک بیمار را مجبور به تحمل درد کنی ، نمی بینم. و حتی پذیرش دلیل آن شکنجه برای من منطقی تر است تا اینکه ببینم که کادر پزشکی بیکار و بی‌خیال نشسته اند و اذیت شدن یک کودک را مشاهده می کنند. 



15 comments:

ساسان said...

امیر جان مطلبت رو خوندم و از اینکه خودم دوتا بچه دارم و هر لحظه می تونم در اون شرایط قرار بگیرم تنم لرزید. وصف این اوضاع رو شنیده بودم ولی فکر نمی کردم این قدرها هم واقعیت داشته باشه بالاخره استرالیا "خارج" حساب میشه!! از خیلی افراد مدام می شنوم که اینجا "بهشته" و حتی متعصب تر از خوده اوزی ها حاضر به تحمل شنیدم کم ترین انتقادی در مورد این بهشت نیستند. عجبا! در دور افتاده ترین نقاط ایران هم حداقل امکانات پزشکی پیدا می شه. راستی معیار رفاه و حداقل استانداردهای زندگی چیست؟! شاید بد نباشه بعضی وقتها کلاهمون رو کمی قاضی کنیم که چی به دست آوردیم و چیا از دست دادیم!

Unknown said...

ساسان جان، اگر نوشته های مرا پیگیری کرده باشی (که می دانم کرده ای)، خواهی دید که من از آن آدمهای منفی باف که مدام غرغر می کنند ، نیستم و همیشه از فرهنگ کار، احترام و سایر مزیتهای اینجا نوشته ام. الان هم هیچ کدام را تکذیب نمی کنم ولی این دلیل نمی شود چشم خودم را بر روی واقعیتهای موجود ببندیم. من سال گذشته 1000 دلار بابت مدیکر مالیات داده ام. خب چه سرویسی گرفته‌ام؟ اصلا از دید مالی هم به قضیه نگاه نکنیم، چطور یک دیدگاه در این مملکت وجود دارد که انسانها را مثل قطعات تولیدی کارخانه می بینند که باید در صف بایستند فارغ از اینکه آیا این شخص درد دارد، ندارد؟ چه سنی است؟ بچه است ؟ بزرگ است؟ تحملش را دارد؟ و جرات حتی سئوال را هم نداشته باشی؟ من خودم هنوز یاد برخورد پرستاره که می افتم دپرس می شوم. وافعا نمی دونم باید چه طوری باید با این قضیه کنار بیام.

علیرضا said...

بسیار ممنون از اینکه واقعیت رو مینویسید. البته فکر میکنم ممکن هست "تعاریف" ما از موقعیت های مختلف با اونها متفاوت باشه. شاید اونها تب 40 درجه کودک شما رو "اورژانس" نمیدونند. اما باز هم رفتار یک پرستار بایستی بسیار متفاوت با رفتار یک "صندوقدار فروشگاه" باشد. امیدوارم همیشه سالم باشید و دلخوش

فیلسوف said...

سلام. خیلی خوب توصیف کردی. استرالیا چیز های بد خیلی بیشتر از این ها داره . متاسفانه کشوری که با بزرگنمایی های افراطی سعی داره خودش رو خیلی بالا نشون بده تا مهاجر جذب کنه، تو فراهم کردن امکانمات اولیه شهرونداش مثل درمان و امنیت و ...بدجور مونده. متاسفانه خیلی ها تا خودشون این کاستی ها رو لمس نکنن دست از تعصب کور برنمیدارن و دل خوش میکنن به یکسری امار و ارقام جهت دار که استرالیا کشور دوم وسوم جهانه! خنده دار تر از این حرف ندیدم! کشوری با این وضع افتضاح درمانی، تکنولوژی ضعیف، و امنیت متوسط میشه کشور دوم جهان؟ ها ها ها. موفق باشی

فیلسوف said...

حالا تو این کشور مثلا مردم مدار که خیلی حقوق مردم رعایت میشه و خیلی جون مردم مهمه !!! هزار جور قانون بی خاصیت وجود داره که شما میتونید از اون خانم پرستار بدرفتار شکایت کنید
روند کار هم به این ترتیبه شما زنگ میزنید فلان جا برای شکایت ، اونها بعد از اینکه اسم و مشخصات و محل سکونت و تاریخ تولد و... رو ازتون پرسیدن ریفرتون میدن به یک بخش دیگه اونا هم بعد از پرسیدن همون سوالات به بخش سوم ارجاعتون میدن... بعد از نیم ساعت پای تلفن علاف شدن و 100 بار به سوالات یکسان به افراد مختلف جواب پس دادن نفر اخر بهتون میگه که میتونید فرم شکایت رو از فلان سایت پر کنید برای ما بفرستید!
بعد مراجع میکنید به فرم مربوطه میبینید یه فرم 45 صفحه ایه! که توش تا اسم پدر جدتون و شماره کفش مامان بزرگتون رو هم باید بنویسید
بعد باید 85 دلار بدید و فرم رو بفرستید! بعد سه هفته یه ایمیل یا نامه براتون میاد که ببخشید اینطوری شده ما خیلی ناراحت شدیم که باهاتون بد رفتاری شد اما ناراحت نباشیدما شکایتتون رو گرفتیم داریم بررسی میکنیم! بزودی درجریانتون میزاریم
بعد سه هفته دیگه یک ایمیل دیگه میاد که فلانی شده مسوول بررسی و موضوع تحت بررسیه! بعد یک ماه یک ایمیل میاد که نگران نباشید همه چی تحت کنترله
بعد سه ماه و نیم هم یک نامه میاد که ما بعد از بررسی های متعدد! فهمیدیم که پرستار به وظیفه اش عمل کرده!!! شما اگه ناراحتی 300 دلار بده برای جلسه تجدید نظر و فلان روز پاشو بیا اینجا!!!! خلاص.

Unknown said...

دوست عزیز، آقا یا خانم فیلسوف. حق با شماست ، پروسه شکایت کردن از افراد به همین ترتیب است که شما گفتیدو البته من فکر می کنم پروسه دقیق و خوبی استکه باید هم همینطور باشد! من در این پست واقعا ناراحتی خودم را از اینکه این اتفاق افتاده است ، بیان کردم تا هم تجربه خود را با دیگران در جریان بگذارم و هم از تجربیات دیگران استفاده کنم. ضمن اینکه در این مدت اطلاعات خوبی نیز در مورد وضعیت اورژانس و خدمات پزشکی در کشورهای دیگر پیدا کردم که برایم جالب بود که الان مجال گفتن نیست. اما چیزی که می خواهم بگویم این است که من مثل شما فکر نمی کنم. من استرالیا را دومین کشور جهان از جهت پاامترهای زندگی نمی دانم ولی جز کشورهای برتر دنیا می دانم. من اصلا قصد مقایسه ندارم ولی می دانم که شما هر جای دیگر دنیا هم باشی بالاخره یک سری سختیها و مسایل وجود دارد که باید برایش راه حل پیدا کنی. اورژانس بیمارستان هم مشکل اینجاست که باید برایش راه پیدا کرد. اگر قرار باشد با هر مشکلی کل یک کشور را بد بدانیم ، بعید می دانم اصلا بتوانیم جای ایده آلی برای زندگی پیدا کنیم. در پایان اینکه ما مهاجرت کردیم چون مشکلاتی که در کشور خودمان یکی دو تا نبود و واقعا راه حلی برای بسیاری از آنها نبود ولی من همچنان ایران عزیزم را دوست دارم، ضمن اینکه استرالیا را نیز بسیار دوست دارم . من نگاههای سیاه و سفید را نمی پسندم. هر جامعه ای مسائلی دارد ولی باید دید میانگین مزیتها و مشکلات چه نموداری برای زندگی ما رسم می کند، رو به بالا (یا حداقل در سطحی نرمال) یا رو به پایین و زوال؟

فيلسوف said...

حق با شماست . در اينكه استراليا بسيار از ايران بهتره كه شكى نيست كما اينكه فيليپين و اندونزى هم الان از ايران بهتره . و در اينكه استراليا از خيلى كشور هاى ديگه هم بهتره باز شكى نيست صحبت سر اينه كه اين كشور داره خيلى بزرگتر از اونى كه هست نشون داده ميشه. قبلا در اين باره تو وبلاگم بحث شد. بنظر من معيار هاى اوليه يك كشور خوب داشتن وضعيت خوب مسكن، وضعيت مناسب درمان و قانونمنديه كه استراليا تو همين سه فاكتور مهم بسيار پايينه.و بازهم تكرار ميكنم براى مهاجرت اكثر ما آپشن بهترى نداشتيم كه اينجاييم

دامون said...

امیرجان با اجازت لینک مطلبت رو به همراه یه مقدار توضیح تو بلاگم گذاشتم
با رویکردت و نوع نگاهت به مشکلات و کاستیها کاملا موافقم و با علیرضا هم همینطور که برخورد اون پرستار با شما اصلا خوب نبوده ولی با خودشون هم همینجورین ، اگه زیاد به پرستارها گیر بدی قاطی میکنن .دلت رو بد نکن که چون خارجی بودی اینجوری کرده . در مورد این قضیه مشکل اورژانس چند ماه پیش نوشته بودم ، اون هفتصد ملیونی هم که گفتی رو بهش اشاره کردم ، خیلی بیشتر از اینه ( کل کشور 20 میلیارد) و قراره از سال آینده تامین بشه . امیدوارم که درست هزینه بشه و این مشکل بهبود پیدا کنه .

Unknown said...

مرسی دامون جان ، من هنوز هم بدنبال یک راه حل اساسی برای این موضوع هستم و از دوستان می خواهم که پیشنهادات و راه حل های خودشون را بیان کنند.

الهه said...

دوست عزیز من پرستار هستم و در کانادا زندگی میکنم به نظر من بخشی از مشکلی که شما به اون اشاره کردید جهانیه من در ایران نرس اورژانس بودم و بارها می دیدم مردم به خاطر مشکلاتی مثل سرماخوردگی که سه هفته ادامه داشته ساعت سه بعد از نیمه شب به اورژانس مراجعه میکردند چون نگران شده بودند و از نظر خودشون مشکلشون اورژانسی بود. اینجا هم همین مسئله هست . سال گذشته پرستاران اورژانس در ونکور اعتصاب کردند چون معتقد بودند به خاطر سیستم پزشکی مجانی توسط مردم ابیوز میشن و دولت آموزش کافی به مردم نمی ده تا بفهمن معنی بیمار اورژانسی چیه و چقدر باید به پرستار تریاژ اعتماد کرد.
شما به عنوان والدین حق دارید نگران تب چهل درجه بچه باشید اما واقعیت اینه که در عالم پزشکی اگر این تب ناشی از مشکلات مغزی و یا مننژیت نباشه در واقع مورد اورژانسی نیست و اغلب ویروسی است و یک پاشویه ی ساده کمک میکنه ضمن اینکه تب خودش واکنش دفاعی بدن دربرابر میکروبه. شما شاید به خاطر تفاوت های فرهنگی نتونستید نگرانیتون را خوب منتقل کنید و رفتاری از خودتون نشون دادید که از نظر اون ها پرخاشگری شناخته شده و از اونجایی که پرستاران بخش اورژانس بیشترین ریسک را از نظر حمله ی اطرافیان بیمار دارن طرف ترسیده و شما را تهدید کرده .
البته من کار ایشون را تائید نمی کنم فقط میخوام شما از یک بعد به مسئله نگاه نکنید. و بدونید که اون ها روزی هزار تا مریض پذیرش میکنند و چشم و گوششون از این شکایت ها پره.. من بعد اگر مشکلی پیش آمد اول سعی کنید با پزشک خانواده تماس بگیرید و اگر دیروقت بود به خطوط تلفنی مشاوره زنگ بزنید تا با گزارش علائم شما را راهنمائی کنند تا اگر واقعا نیاز بود به اورژانس ارجاع بدن اونوقت اگر انها سهل انگاری کردند دست شما برای شکایت باز است.
موفق باشید

Unknown said...

سلام الهه خانم،
ممنون از نظرتون، من با بخشی از صحبتهای شما که در مورد عدم آموزشهای کافی درباره اینکه مشکل اورژانسی چیست کاملا موافقم ، اما با بخش دیگه ای از صحبتهاتون نمی تونم موافق باشم.
اولا که وقتی در یک بیمارستان تعداد بیماران انگشت شمار است ، چرا باید یک بچه ، سه ساعت منتظر ویزیت دکتر باشد . گیریم که حالا اورژانسی هم نباشد ولی توجه کنید که من در مورد بچه صحبت می کنم نه آدم بزرگ. به نظر من باید برای بچه ها اولویت قائل شد.
دوم اینکه آن خانم پرستار ، پشت استیشن که با شیشه ضد ضربه از محوطه انتظار جدا شده است ، قرار دارد(دوستانی که در اینجا ساکند می توانند این را تصدیق کنند)، پس من چطوری می تونم به قول شما بهش حمله کنم؟
سوم اینکه من فقط ازش سئوال کردم در مورد تخمین زمانی که باید در انتظار بنشینم و خیلی راحت می تونست قضیه را توضیح بدهد. من شک ندارم که پزشک اورژانس، با مدیریت بهتر وقتش، می تونست کل 3 نفر بیمار منتظر را در عرض کمتر از یک ساعت راهی کند.
چهارم اینکه ، من اصلا قصد شکایت از آن خانم را ندارم چرا که سیستم را مقصر می دانم ، نه شخص ( البته در برخورد غیر انسانی آن پرستار شک ندارم ولی این در درجه دوم است)

علیرضا said...

کامنت الهه خانم کمی هم به درد من خورد و نکاتی داشت که یاد گرفتم ... ممنون
در مورد برخورد هم معتقدم "پرستاران و نیروهای امدادی" هم باید از افراد خاصی تشکیل بشوند که روحیه صبر و تحمل و خدمت رسانی به دیگران در بافت شخصیتیشون باشه (در هنگام استخدام) و هم اینکه آموزش حین خدمت در این مورد فوق العاده مهم و حیاتی هست. یک جورایی باید از مباحث روانشناسی هم بهره ببرند. البته همه اینها درصورتی صادق هست که اون خبر "درد کشیدن مشروط"ی که امیرجان فرمودند، صحت نداشته باشه ... امیدوارم

الهه said...

من هم با شما کاملا موافقم که اون خانم پرستار می تونست برخورد بهتری داشته باشه اما چند تا نکته را هم باز باید اضافه کنم . اون پرستار به هیچ وجه نمی تونست تخمینی داشته باشه که کی بچه ی شما قراره ویزیت بشه چون بیماران اورژانس مثل مطب نیستند که با وقت قبلی مراجعه کنند و پرستار بگه خوب الان ده نفر مثلا جلوی شما هستند . بخش اورژانس می تونه ظرف سی ثانیه با ورود ناگهانی سه تا تصادفی یا یک انفارکتوس کنفیکن بشه.
در مورد دیدگاه شما نسبت به اولویت دادن به بچه ها تنها در حالتی موافقم که اون بچه در ریسک باشه اونوقت بله چون بچه ها به شدت آسیب پذیرند در یک موقعیت برابر باید اول به بچه رسید اما در نظر بگیرید یک بچه ی تب دار را با یک مریضی که سکته قلبی کرده کدوم اولویت داره؟
پرستار تریاژ یک فرد بسیار دقیق و آموزش دیده است که می دونه کدوم مریض را دکتر باید زودتر ببینه و اگر اشتباه کنه خودش به دردسر می افته.
به ما هفته ی پیش یک فیلم ظاموزشی نشان دادند که تقریا شبیه به مورد شما بود. پدری بچه اش را آورده بود اورژانس و نگرانش بود و ساعت ها منتظر نشسته بود وقتی رفت به پرستار گفت پرستار با بی اعتنایی جوابش را داد و اونم کم کم عصبانی شد و اول شروع کرد به قدم زدن و یعد داد و بیداد و بعدش هم حمله کرد به پرستار.
بحثی که با ما می کردند این بود که گذشته از اینکه پرستار می تونست برخورد بهتری داشته باشه باید خیلی زود برای خبر کردن سکیوریتی اقدام میکرد مثلا همون موقع که طرف شروع کرد به تند راه رفتن.
می بینید که اینجا به ما آموزش میدن که زود اقدام کنیم و منتظر نباشیم تا علائم خطر بیشتری ببینیم چون میدونید اگر پرستاری حین کار صدمه ببینه دولت مجبوره علاوه بر هزینه های درمان کلی خسارت بده و گاهی هم بیمه ی از کار افتادگی و ....
خلاصه اتفاقی که برای شما افتاد مثل سکه ای بود که دو رو داشت و بسته به اینکه کجا ایستاده باشی یک روی آنرا می بینی.

Anonymous said...

سلام
تو کانادا هم وضعیت کما بیش همینه .من خودم برای تب بچه تا حالا بیمارستان ترفتم جون شبیه این داستان را خیلی شنیدم.یه شماره تلفن اینجا هست که می شه بهشون زنگ زدوهمون ها هم یه سری سوال می کنن و بیشتر اطلاعات اولیه و عمومی میدن.اما این رفتار زشت و بی مسولانه نرسها را نمیشه با هیج معیاری توجیه کرد جز رفتار های بی مسولانه و گاهی نژاد پرستانه.من خودم تو دوران حاملگیم یک تجربه خیلی ازار دهنده از این دارم. ماههای آخر درد شدید داشتم که حتی راه رفتن برام سخت بود و هر چی به اون پرستاری که تو کلینیک مسول بود می گفتم فکر می کرد دنبال این هستم که درخواست سزارین بدم و بیهوده هزیته دولت را بالا ببرم در حالی که من واقعا شیوه طبیعی را ترجیح می دادم.موقع زایمان معلوم شد من پارگی داخلی داشتم و بالاخره هم مجبور شدند من را عمل کنند البته بعد از 36 ساعت درد زایمان.خودشون معمولا تو این جور موارد حتما کلینیک و یا شخص مسول را سو می کنند البته
سمیرا

Anonymous said...

سلام
من تو سیدنی 3 بار اورژانس رفتم که یکبار بدلیل جراحت خونریزی بود. یکبار اسهال استفراغ شدید یکبار هم تب و لرز شدید تو همون اوصافی که پسر شما تجربه کرد. بطور میانگین 4 ساعت تو صف بودم. بدترین حالت همون مدل تب و لرز بود که 6 ساعت تو بیمارستان سنت لنرد کل اعضای خانوادگی ام شوهر داده شد تا خانم دکتر رو زیارت کردم

اونچه که من از روند ویزیت کردن دیدم این بود که یه دکتر کشیک بود که تمام کارها از جمله عوض کردن روکش تخت تا تایپ نامه برای مرخصی مریضی و نامه برای دکتر خانوادگی رو تنهایی انجام داد درحالیکه پرستارهای بخش براحتی میتونستند کمکش کنند تا اون از زمانش استفاده موثرتری کنه

متاسفانه سیستم پزشکی استرالیا بشدت دست و بال پزشکها رو بسته و اونها مجبورن طبق روال تعریف شده عین ربات عمل کنند. نظر من اینه که اگه سری بعد مریضی تون خیلی جدی بود امبولانس زنگ بزنین. بیمه خصوصی هم از قبل بگیرین که تو این جور مواقع هزینه های شما رو ساپورت کنه. اورژانس اینجا صرفا اسمش رو یدک میکشه و گرنه نه به اندازه کافی پرستار داره و نه پزشک.

حمید